گوشه دلم...
اینجا دل یه مادره، صداشو رو از ته ته قلبش می شنوین... وقتی می گم گوشه دلم منظورم این نیست که جات گوشه دلمه، منظورم اینه که گوشه دلم شده رادمهر که جلوی چشمامه؛ گوشه دلم عزیزترینم چه کنم با حال و هوای دوست داشتنت؛ حال و هوای عجیب و غریبی که برای هر امر بدیهی و ساده ای کلی به هم می ریزه؛ یه روز با فکر این که فردا اگه بذارمت مهد چی می شه؟ یه روز دیگه با فکر این که چرا پهلوت کبود شده و زیرش باد کرده و فردا با یه فکر دیگه... به همین آسونی که نیست، خیلییی سخته، من یه چیزی می گم تو یه چیزی می شنوی؛ گوشه دلته، تپ تپ داره جلو چشمت می تپه، هر چی از منطق بگی متوجه نمی شه؛ فقط از عشق باید باهاش بگی، از اون عشقایی که فقط باید یه مادر باشی ت...
نویسنده :
مامان رادمهر
15:58