رادمهررادمهر، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

رادمهر

گوشه دلم...

اینجا دل یه مادره، صداشو رو از ته ته قلبش می شنوین... وقتی می گم گوشه دلم منظورم این نیست که جات گوشه دلمه، منظورم اینه که گوشه دلم شده رادمهر که جلوی چشمامه؛ گوشه دلم عزیزترینم چه کنم با حال و هوای دوست داشتنت؛ حال و هوای عجیب و غریبی که برای هر امر بدیهی و ساده ای کلی به هم می ریزه؛ یه روز با فکر این که فردا اگه بذارمت مهد چی می شه؟ یه روز دیگه با فکر این که چرا پهلوت کبود شده و زیرش باد کرده و فردا با یه فکر دیگه... به همین آسونی که نیست، خیلییی سخته، من یه چیزی می گم تو یه چیزی می شنوی؛ گوشه دلته، تپ تپ داره جلو چشمت می تپه، هر چی از منطق بگی متوجه نمی شه؛ فقط از عشق باید باهاش بگی، از اون عشقایی که فقط باید یه مادر باشی ت...
27 مهر 1392

رادمهر و کرم های آوازه خوان

رادی رادان برای اولین بار رفت به یه نمایش شاد و موزیکال کودکانه...  انقدر خوشت اومد که دوست داشتی اونا مدام برات آواز بخونن و تو دست بزنی... کلی از ادا و اطواراشون خندیدی... گروه جالبی بودن... خوش گذشت. مهمتر این که مبین و طاها و امیر علی هم بودن... هر چند شما هم دیگه چندان تحویل نگرفتین اما من می دونم که یه روز ما مامانا رو می پیچونین و با هم می رین ددر دودور... عزیزم عاشقتممم مخصوصا وقتایی که صبح زود می یاد کنار گوشم و می گی مامان پاشو ناهار بخوریم ...
17 مهر 1392

نه عزیز دلم...

من: رادمهر می یای عوضت کنم؟ رادمهر در حالی که صداشو نازک کرده: نه عزیز دلم ... نه نمی یام!!!! آخه من با تو چی کار کنم عزیز دلم که اینجوری دنیای مادرانه منو چراغونی می کنی؛ دنیای مادرانه به اندازه کافی توش شور و عشق و هیجان هست؛ تو دیگه با این حرفات پرحرارتترش نکن. تازگیا ادای منو درمیاری، مثلا صداتم نازک می کنی که شبیه صدای من بشه... بگیرمت بذارمت لای نون یه لقمه چپت کنم؟ عاشقتم عزیزترین دلممممم
8 مهر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد